در بوم و بست کلمات، درگیر و دارم
مرا، دانه دانه های حروف، آنها را
که همیشه، مانند خشتی خام به دست داشتم، به ساروجی
از عشق مستحکم مینگاشتم
مرا دانه دانهء آن حروف، تنها سپرده است، به دست تنهائی
باشد تو را دوباره بسرایم
باشد که رنگ حلولِ خویش را
در لاجورد آبی تو به تطهیر بزُدایم
!ای عشق، ای عاشقانه که هر دم و هر بازدم با منی
دامون
"نقاشی از "کیوان مهجوری