May 28, 2014

چرا توقف کنم؟


در سرزمين قد کوتاهان
معيارهای ِسنجش
هميشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوين نظام نامهء قلبم
كار حكومت محلي كوران نيست


فروغ فرخزاد

نقاشی، از دامون


May 15, 2014

گذر ِ قصاب



دنیا محلی برای گذر است، با خویش میگوید عابر

و عبور میکند سرلانه و بی اعتنا از خطی پیش کشیده به سنگفرش خیابان

آنسوتر گله ای بیمار و گَر

در رداّدهء خدایان منقوش به صَقف ِ معبدی شکسته و مطروک

نقشی از زنگار ماه را به دخیل چهره میبندد تا امری مشتبه شود

و باطن اجرام به استُرلاب ِ خرافه بنشیند

و چای گرم مانده در استکان باقی، در انتظارِ آنکه چو آونگ میرقصد به دار، سرد شود

جلاد مغز ها، از آستین، حُقه ای دگر را در مُقیله است

و کاسه ای داغتر از آش را

به رسم قوت بر طعام افعی هاست

دل بد مدار ، نه دور در زمان، جلاد خود به خویش

طعمه دست نشانده افعی هاست


دامون

١٢/٠٥/٢٠١٤


قصّاب اینجا به معنی کسی است که محلی را که متعلق به او نیست به جبر در اختیار میگیرد

در مُقیله است به معنی در فکر آن است

افعی اینجا به معنی مار هایی است بس بزرگ که دست نشانده و خانه گی شده اند و غذا ی خودشان را نه به صورت شکار، که توسط صاحب خویش دریافت میکنند‌ در حقیقت هر غذایی را که بیاورند، اعم از گنجشک و قناری تا مُردار و استخوان مار های همجنس، همه را برای ادامه ی حیاط میبلعند

May 14, 2014

گذر ِ قصاب





دنیا محلی برای گذر است، با خویش میگوید عابر
و عبور میکند سرلانه و بی اعتنا از خطی پیش کشیده به سنگفرش خیابان
***
آنسوتر گله ای بیمار و گَر
در رداّدهء خدایان منقوش به صَقف ِ معبدی شکسته و مطروک
نقشی از زنگار ماه را به دخیل چهره میبندد تا امری مشتبه شود
و باطن اجرام به استُرلاب ِ خرافه بنشیند
و چای گرم مانده در استکان ، در انتظارِ آنکه چو آونگ میرقصد به دار، سرد شود
**
جلاد مغز ها، از آستین، حُقه ای دگر را در مُقیله است
و کاسه ای داغتر از آش را
به رسم قوت بر طعام افعی هاست
*
نه دور در زمان شاید، جلاد خود به خویش
طعمه دست نشانده افعی هاست


دامون


١٢/٠٥/٢٠١٤


قصّاب اینجا به معنی کسی است که محلی را که متعلق به او نیست به جبر در اختیار میگیرد
*
در مُقیله است، به معنی در فکر آن است
*

افعی، اینجا به معنی مار هایی است بس بزرگ که دست نشانده و خانه گی شده اند و غذا ی خودشان را نه به صورت شکار، که توسط صاحب خویش دریافت میکنند‌ در حقیقت هر غذایی را که بیاورند، اعم از گنجشک و قناری تا مُردار و استخوان مار های همجنس، همه را برای ادامه ی حیاط میبلعند

May 4, 2014

در عطر حرف هایِ تو





در عطر حرف های تو 

 جاودانه میشود بهار

 در تندر سکوتی،  نشنیده  در رف حیاط

در عطر حرف ها ی تو 

شخم هزار ترانه است 

شکافته در مرزُو بویِ ِ چمنزار

آرواره ی زمین 

طعم ِ خوش ِ تو را 

در بر گر فته است

چون سنگ آسیاب

در عطر حرف تو

جاودانه میشود پژواک


دامون
٠١/٠٥/٢٠١٤
به یاد استاد محمدرضا لطفی

May 1, 2014

من پیش از این میخواستم






من پیش از این میخواستم
گفتار خود را مشتری
و اکنون
همی‌خواهم ز تو
کز گفت خویشم
واخری
بت‌ها تراشیدم بسی
بهر فریب هر کسی
مست خلیلم
من کنون
سیر آمدم از آذری
آمد بتی بی‌رنگ و بو
دستم معطر شد به او
استاد دیگر را بجو
بهر دکان بتگری
دکانِ خود پرداختم
انگارها، انداختم
قدر جنون بشناختم
ز اندیشه‌ها ی بر بری
گر صورتی آید به دل
گویم برون رو ای مضل
ترکیب او ویران کنم
گر او نماید لمتری
کی درخور لیلی بود
آن کس کز او مجنون شود
پای علم آن کس بود
که او راست
جانی و سری


غزل شمارهٔ ۲۴۴۹
دیوان شمس

توضیح: تغییر لغات، ویرایش و تنظیم جدید مبنی بر استنباط و پژوهش شخصی است و درجهء انحصار و تغییر مکرر در غزل های شمس نیست؛ بنا به تضادی که در طبقاط مردمی و حاکم از بدو تدوین شمس وجود داشته و هست، مصداق مبرم، همیشه بر آن بوده که واقعیت را از روایت کاتبان مزدور به تفریقِ شعور برسانند
دامون


دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List