March 27, 2014

دل ز هر نقش گشته ساده مرا



دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دو جهان از نظر فتاده مرا
تا چو مجنون شدم بیابانگرد
می‌گزد همچو مار، جاده مرا
صبر در مهد ِخاک چون طفلان
دست بر رویِ هم نهاده مرا
چون گهر قانعم به هر قطره
نیست اندیشه ای زیاده مرا
صد گره در دلم فتد چو صدف
یک گره گر شود گشاده مرا
تختهٔ مشقِ نقشها کرده است
همچو آیینه، لوح ساده مرا
هر قدر بیش باده می‌نوشم
می‌شود تشنگی زیاده مرا
بیخودی همچو چشم قربانی
کرده آسوده از اراده مرا
مانع سیر و دور شد صائب
صافی آب ایستاده مرا

صائب تبریزی

 .صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان  زاده شد

 .در جوانی به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد

 .در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد

. وی در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند 

. در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و درباغ تکیه در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد


March 16, 2014

وقتی که اسب مُراد به قیمت قاز است




وقتی که اسب مُراد به قیمت قاز است
و داروک را صدایی خوش، در آب سر بالا
و ریش، به دست قاضی جلاد
و افعی به دوشان ِ هزارهء دوم به حکومت عامیانهء شهر
وقتی جواب گلایه و چرا، پژواک سرب یا که حلقه ء دار
 است
و جبر، میساید استخوان را
چون سنگ آسیاب به ناخن
و  هر استخاره طرحی مُضحک، برای آینده
من
ما
با هم بودن
و هر صراط دیگری
 که به سود این کدخدای نسیب شده، بی سبب آید
رسم  ِ دوگانهگیست

٢٥/٠٦/٢٠١٣
دامون 

قاز، واحد پول، در قدیم
کوچکترین واحد پول بوده که در بازار حتی اگر برای صدقه به گدا هم 
.میدادند، گدا قبول نمیکرده
داروک، به زبان مازندرانی همان قورباقه است
اینجا ، یادآور مثال « آب که سربالا میره قورباقه ابو عطا میخونه» 
اسب مٌراد، همان خر مُراد است که فقط پالونشو عوض کردن و عوام بر این باورند که هر کسی بر آن سوار باشد، هر آرزوئی دارد بر آوُرده میشود
٢٥/٠٦/٢٠١٣
دامون

March 12, 2014

آذادی



در همین پائیز سبزینه ایست جاری، به جوانی روح بهار
و نشانی از میانسالی درختان نیست
در انبوه ِ سیاه بیشهءِ عریان

میثاق لهیده شدن حتی
میان حزن درختان نمیگُنجد، و یا میان قدمت برگ
در این تعمل ِ قبل از طوفان

در بلندی شب دیگر پائیز نمی انگیزد، به گُفته ای دیگر

لهیبی سُرب گونه می افسُرد فشُردهء ما را
در تفاوتِ رنگ
اینسان که پائیز را زندگی نامیم در این عبوس کبود
شریان ِ جاری اُفتادن برگها از درخت را، آزادی

دامون

با اقتباس از شعر پائیز

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List