May 17, 2018

دراین تیزآب رنج و خون





دراین تیزآب رنج و خون
دراین بیقوله که حتی
نمیروید
نهالِ گندم امید، درونِ شوره زارانش
غبار ِ شب کشیده بُرقه ای تاریک
به روی ِ کوچه بختک وار
تجزائی نمییابی در این ظلمت
میان سبز پاکوبان و آن سبزینهء سمی درون جام
خر دجال میگردد درون کوچه های شهر
نوای ِ شرمگونش لحیب
ظلم میبارد به هر دیوار
بر این طغیان که اطشان است
دراین خشکیده گورستان
دراین بیقوله که حتی
نمیروید
نهالِ گندم امید، درونِ شوره زارانش

دامون

٠٤/١٠/٢٠٠٩

No comments:

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List