February 27, 2015
February 23, 2015
تولدی دیگر
نه لکنتی نیست در گفتن، اگرکه باشم خاری اما، نه دربه چشم رفیق
نه، لکنتی نیست در آذاده زیستن که مصلوب برآنم
و این، آوایِ قریب که از نفیر نِی ِ انسانیْم - هر از دم بر میکشم
صدای اعتراض غریبانه ایست، نه؟
تو گوئی که در گلوی بغض، ایستاده میمیرد و در غیاب حقیقتی خورد
پیر تر از پیش به پژواک است، بی آنکه اتکائی، پُشتگاهی
لکنتی نیست، نه لکنتی نیست در صدایم، نی آنکه خاری باشم، دربه چشم رفیق
دامون
٢٢/٠٢/٢١٥
February 16, 2015
تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
حلقهء مرغانِ روز
کی بزند پر و بال؟
*از نظر آفتاب
گشته زمین لاله زار
خانه نشستن کنون
.هست وبالِ وبال
تیغ کشید آفتاب
خون شفق را بریخت
خون هزاران شفق
طلعت او را حلال
چشم گشا عاشقا
!بر فلک جان نگر
صورت او چون قمر
قامت ما چون هلال
عرضه کند هر دمی
ساغر جام بقا
شیشه کند می ز لطف
ساغرِما مال مال
چشم پُر از خواب بود
تاکه نظر کرد او
گفت که با روی ما
شب بود اینک محال
تا که کبود است صبح
روز بود در گمان
چونک بشد نیم روز
نیست درآن قیل و قال
تیز نظر کن، تو نیز
در رخ خورشید جان
از نظر ما نگر
تا که ببینی جمال
در لُمَع قرص او
صورت شه شمس دین
زینت تبریز اوست
سعدِ مبارک وصال
غزل شمارهٔ ۱۳۴۹
دیوان غزلیات شمس
از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار": به خاطر روشنایی خورشید، زمین به گلستان تبدیل شد" *
توضیح: تغییر لغات، ویرایش و تنظیم جدید مبنی بر استنباط و پژوهش شخصی من است و درجهء انحصار و تغییر مکرر در غزل های شمس نیست؛ بنا به تضادی که در طبقاط مردمی و حاکم از بدو تدوین شمس وجود داشته و هست، مصداق مبرم، همیشه بر آن بوده که واقعیت را از روایت کاتبان مزدور به تفریقِ شعور برسانند
دامون
February 14, 2015
در فاخری، نیامده در کتابها
گذشته، گذشته، از سر ساعت، و گذشته و دیگر نمیآید
و چون گذشته گذشته
است و دیگر نمیآید
پس
پس، بازی بر سر چیست
بر سر ِ آینده ای
که می آید یک روز
و میگذرد
و گذشته میشود
و در دل خاطره ها
هم شاید اثرش نامحسوس؟
یا اینکه چیز دیگری؟
چیزی شبیح به یک حقیقت
ناشناخته
چیزی شبیح خدا
یا که پرتاب جرمی به بزرگیِ سنگِ آسیاب، از آسمان آبی دیگر
از ستاره ای دیگر
چیزی شبیح ِ یک حرکت، که در بازی شطرنج، حتی به فکر بکر ِ سرکار هم نمیرسد
***
چیزی شبیه، نه به آنکه در مُخیله ء سر
چیزی، که نه گذشته
است
و نه
آینده
چیزی شبیه حال
دامون
١٤/٠/٢٠١٥
February 2, 2015
در غیاب دیدار
در کویری جهنم زا
در طوفانی مطلاطم
از زره زره متلاشی شدهء این مُغاک پیر
که در هر دم تنوره
ء آژیدهاک را ماند
و هر بازدمش سیلی
سخت وتابیدهء روزگار را
به جا مانده و
تنها، نقش کم رنگی از عصیان را مانم
در این احوال مرا
چُنان روئیائی بود در عنفوان،
که روی دوست به
فاختهء جان آرزو بود
و در غیاب دیدار او
میچکید تابیدهء من، ازعارض ِ چَشمانم
*
در کجاوه نشستم،
موازی با کاروانی
ملوک ِ مفرح را
گُذشتم
از آن دزدیده دل،
نشانی تنها در فرسنگی دور از گُل و گیاه یافتم
مرکب به زیر ران از
قافلهء سیال آدمها، جدا گشتم
دل به بهای ِ
فِراقت فروختم
به بهر اطشان ِ بیابان
در شُدم
*
چند منزلی در
نگذُشته ام
جو زمان در این بیقیوله
به بارانی از سنگ و
شن ابتدال یافت
آنسان، که در هر
زبانهء طوفانش دمی مُمِدّ حیاط نمایان نبودی
و در تازیانه اش،
تفرُّج ِ تفریح
و اینسان که بینی،
برشهادت دوست
دست از جان شسته به
اعماق میروم
در گواهی ِ هر سطر
در نوشتار این جمله
دامون
٢٢/٠٥/٢٠٠٩
Subscribe to:
Posts (Atom)
دلشده گان
-
-
!چشمک بزن ستاره - الماس دونه دونه تو آسمون افشونه خورشید خانوم خوابیده رنگ هوا پریده !چشمک بزن ستارهشغالا خندون شدن خوروسا پنهون شدن روباه مکار اومد چارسو رو بست با کلک !چشم...3 days ago
-
-
-
چیز - هردو رو برو داریم تو در عجبی من نه . آنچه روبرو داریم با من آیایی دارد با تو بایایی . هردو رو به رو داریم در نگاه تو چیزی پیداست نگاه من از چیزی ناپیدا . ...5 years ago
-
-
درباره سالی مان / Sally Mann - سالی مان، زن هنرمندی که در سال 2001 در مجله تایم بهعنوان بهترین عکاس امریکایی معرفی شده، با تکنیکها و نوع نگاه متنوع، و چهرهای شناختهشده و مردمی است....10 years ago
-
بدون شرح - http://www.borhannews.com/news/wp-content/uploads/2011/12/erfan-molavi-Mirbaqeri.mp3 با منقد محترم هم عقیده ام که اندیشه مولوی این شاعر آمریکایی باید تغییر ...10 years ago
-
موزه رضا عباسی - شاید که بیشتررفته بودیم که خودمان را ببینیم یا پیدا کنیم. *موزه رضا عباسی* اصلا غیر قابل دسترس، سخت و شلوغ نیست. آدرسش اینن است: *خیابان شریعتی، کمی ...11 years ago
-
-
-
-
-
-
-
-
Blog Archive
- November 2024 (3)
- October 2024 (1)
- September 2024 (1)
- August 2024 (3)
- July 2024 (3)
- May 2024 (1)
- April 2024 (2)
- March 2024 (1)
- February 2024 (1)
- January 2024 (2)
- December 2023 (3)
- November 2023 (1)
- September 2023 (1)
- July 2023 (1)
- June 2023 (4)
- February 2023 (1)
- July 2022 (1)
- February 2022 (1)
- January 2022 (3)
- December 2021 (1)
- October 2021 (3)
- September 2021 (2)
- July 2021 (2)
- May 2021 (1)
- April 2021 (2)
- December 2020 (1)
- July 2020 (1)
- May 2020 (3)
- April 2020 (1)
- March 2020 (1)
- February 2020 (2)
- December 2019 (2)
- November 2019 (1)
- September 2019 (1)
- July 2019 (1)
- May 2019 (3)
- April 2019 (2)
- March 2019 (1)
- February 2019 (3)
- December 2018 (1)
- November 2018 (2)
- October 2018 (2)
- September 2018 (1)
- August 2018 (1)
- June 2018 (3)
- May 2018 (5)
- April 2018 (4)
- March 2018 (7)
- February 2018 (4)
- January 2018 (3)
- December 2017 (5)
- October 2017 (2)
- September 2017 (2)
- July 2017 (1)
- June 2017 (1)
- May 2017 (1)
- April 2017 (1)
- March 2017 (2)
- February 2017 (5)
- January 2017 (4)
- December 2016 (4)
- November 2016 (1)
- October 2016 (1)
- September 2016 (1)
- August 2016 (1)
- June 2016 (2)
- May 2016 (1)
- April 2016 (3)
- March 2016 (1)
- February 2016 (4)
- January 2016 (5)
- December 2015 (1)
- November 2015 (2)
- October 2015 (3)
- September 2015 (2)
- August 2015 (4)
- July 2015 (1)
- June 2015 (4)
- May 2015 (2)
- April 2015 (7)
- March 2015 (2)
- February 2015 (5)
- January 2015 (5)
- December 2014 (5)
- November 2014 (9)
- October 2014 (7)
- September 2014 (6)
- August 2014 (13)
- July 2014 (8)
- June 2014 (4)
- May 2014 (8)
- April 2014 (3)
- March 2014 (4)
- February 2014 (4)
- January 2014 (11)
- December 2013 (7)
- November 2013 (10)
- October 2013 (6)
- September 2013 (4)
- August 2013 (5)
- July 2013 (4)
- May 2013 (3)
- April 2013 (1)
- June 2012 (1)
- April 2012 (1)
- May 2011 (1)
- June 2010 (1)
- April 2010 (2)
- January 2008 (2)
About Me
- Damon
- سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩