۲۹ اسفند ۱۴۰۳

 









نو رسته گان در این مغاک، سر میکشند هنوز در تازهء ِ بهار

یعنی که هر نهال درختی سترگ را در بهانه است

و روز را، امید را، طلوع را

در سایهء ِ طبیعت، در خواهش

بی آنکه

بانگ شغالان عصر

در زوزه های شب زده آنرا خفا کند

بهار، در میرسد هنوز، بعد از هزار سال سیاه

آری ، سپند را جاگزین فرودین بود


این ارمغان پاک، این یادگار نیاکان سخت کوش

این ازدواج طبیعت در ایران زمین ما، بر هر تنابنده که ایمان را

در حفظ روز به عادت است، و نه در مقام عاز


فر خنده و گرام

***

نورز مان پیروز

هر روزمان

 نو روز باد



دامون


۲۵۸۳/۰۱/۰۱








مغاک، اینجا به معنی زمین و خاک است که در آن نهال رشت میکند
سترگ، استوار و قدرتمند
عاز، نفرت
خفا، مخفی
نیاکان سخت کوش، پدران ما پیش از اسلام
سپند، ماه اسفند  آخرین ماه سال
ایران زمین، قلمرو مادها و تیره آریانها در آسیا

۱۹ اسفند ۱۴۰۳

The Past گذشته










The debt is paid,

 آنجا قرضی برایِ پرداختن نیست، جرمی در اتفاق افتادن  ومجرمی ناشناخته با اتهامی تفهیم نشده؛ سود و زیانی ابدی، در باور نیست  


The verdict said,
The Furies laid,
The plague is stayed

 در انتهای دری که به هیچ سوی، نمیگردد باز
!در عمق زمین مسدود  

 
he stood between the dead and the living; and the plague was stayed.
All fortune  

 موازی و تا بینهایت موازی، به گونه ای درآمیخته 
اما هنوز متوازی

Turn the key and bolt the door,
 
Sweet is death forever more


شیرینیِِ مرگ طعمی به یاد ماندنیست 

در غیاب صورتک هایِ تکراری  


Nor haughty hope, nor


Nor murdering hate, can enter in. 


  .نه قاتلانِ نفرت انگیز را از لا متناهیِ این دوزخ اجتنابی یا گریز 

All is now secure and fast

; در لامتناهی ابعاد، گذشته  اتفاق تحمیلیست، برایِ همیشه اتفاق افتاده است

اینجا فقط تو نشسته و فقط تو نشسته ای تو 

Not the gods can shake the Past;

. نشسته ای و قاضی خویش گشته ای بی آنکه موی دماقی



Flies-to the adamantine door


Bolted down forevermore

این، پرواز، بَرنَگشتَنیست

None can re-enter there,

گذشته در زمان را، خدای هم نتوان که چشم پوشیدن 


 
No thief so politic, 

No Satan with a royal trick 

Steal in by window, chink, or hole, 

 اهریمنان  را، آری، راهی نیست، جز بن بست

To bind or unbind, add what lacked, 
Insert a leaf, or forge a name,

این، گذشتهء در نوردیده در قفا را، بی شاخ و برگ ُ شُبهُ اما را، کتمان نخواهی کرد 

همه 

!همیشه به جاست



New-face or finish what is packed,

Alter or mend eternal Fact.

همه

همه و همه، از ریز تا به درشت، مغموم و پیر یا که شاداب ُ جوان 

همه















ترجمه و تنظیم از دامون

Source: Poets of the English Language (Viking Press, 1950)

۱۸ اسفند ۱۴۰۳

روز زن

 


 





در این مُقام که مفلوک مانده در انکار

و خاک هزار سالهء انتظار ِ معشوقه های بهشتی را

هنوز آدم

در گُمانه نشسته

که

بگیرد

به تومار کشد

به دار آرزو ها کشد و صد هزار افسانه ء دیگر که هر از دم

زبانه میکشد

از تبخیر خمیری به قوام نیامده، در مفرق اندیشه اش

روز زن

همایون باد

 

دامون

 

١٧/١٠/١٣٩٠

۱۵ اسفند ۱۴۰۳

Wise to know before any ….









It may be late, but “never late” is better then “ever late”.
Somehow, it makes you hope of end of the darkness
a tangent to down forcing from a glinting light, like your mind, like a smoking torch, blown in wind, sodden like a shimmer.
and you, you see the end of this darkness !
And Lord, shall witness, and dos not deny the truth.

By Damon

March/03/2025


Must be something, in the air

 




Must be something, in the air, you get what you wish’ endless to the endless wishes, and nothing more.

Nothing more 

‘you are what you eat

Nothing more

Must be something, some thing in the air, and I am standing beside a monument of lays endless to endless lays.

And lord might be witness, and is not deny the truth.





By Damon

01/20/2022

۱۳ اسفند ۱۴۰۳

It is what it is.






It is what it is.

So

It shall be, beheaded!

Now, it is never to be, like present.

In present, now !

" Flower got to grow, once, we put in the pot."

So it shall be rolled, Snakes head, down to ground.

Once upon a time, stars shimmering over There, where it stand in clear, printed on the cliff, there:

 “There is no Way, then the right way”

So 

snake shall be beheaded, never than ever, like now





Damon

23/01/2024




۱۱ اسفند ۱۴۰۳

به باد رفته را هیچ نیاید باز

 


 

به باد رفته  را هیچ نیاید باز

و در طلاطم روز

موج میزند باد و میرُباید آنچه دیگر نمیآید باز

تو گویی، به مثال: دسته ساری به روی یک درخت، و مکث انفجارشب

تنور یا که چراق را، اثر نمانده به جا

و حرفها، چو سایه ها در اختدام رو ز و شب

به دره های لعنت خدا

در طلاطم روز، در این مکاره، دست را بالای دست بسیار است

و شمشیر را بالای شمشیر

در جنگلی از تَفحُشات

 و

از هر مضیقه که گویی

 مکاره را،  سخن پراست، از هر آنچه بخواهی 

ازتخم مرغ تا جان آدمیزاد

از قوولُ جن و پری 

تا آیه های شیطانی 

 در طاقه های مداین

 

 

 

 

دامون

۰۱/۰۳/۲۰۲۵

هرگز همیشه نیست ۲

  


 

هرگز همیشه نیست

و اجبار بر همیشه نیست

آنجا در عطف زمان، سیطرهء ستاره ها، هرگز همیشه نیست.

همیشه،  نزد کسی نیست، که بدارش پاس.

در عطف زمان، آنجا که سیطرۀ ستاره هاست، هرگز، همیشه نیست و زمان

در بینهایت است

وبینهایت هرگز نیست

بعدی دگر گونه است  فاصله را  پنهان زِ چشم ما

چشمی دگرگونه بباید، که نادیده، ببیند انتهای هرگز را!.

 

 

دامون

 

۰۱/۰۲/۲۰۱۸

۰۱/۰۳/۲۰۲۵



دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من