‏نمایش پست‌ها با برچسب برگردان وترجمه. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب برگردان وترجمه. نمایش همه پست‌ها

۱۹ اسفند ۱۴۰۳

The Past گذشته










The debt is paid,

 آنجا قرضی برایِ پرداختن نیست، جرمی در اتفاق افتادن  ومجرمی ناشناخته با اتهامی تفهیم نشده؛ سود و زیانی ابدی، در باور نیست  


The verdict said,
The Furies laid,
The plague is stayed

 در انتهای دری که به هیچ سوی، نمیگردد باز
!در عمق زمین مسدود  

 
he stood between the dead and the living; and the plague was stayed.
All fortune  

 موازی و تا بینهایت موازی، به گونه ای درآمیخته 
اما هنوز متوازی

Turn the key and bolt the door,
 
Sweet is death forever more


شیرینیِِ مرگ طعمی به یاد ماندنیست 

در غیاب صورتک هایِ تکراری  


Nor haughty hope, nor


Nor murdering hate, can enter in. 


  .نه قاتلانِ نفرت انگیز را از لا متناهیِ این دوزخ اجتنابی یا گریز 

All is now secure and fast

; در لامتناهی ابعاد، گذشته  اتفاق تحمیلیست، برایِ همیشه اتفاق افتاده است

اینجا فقط تو نشسته و فقط تو نشسته ای تو 

Not the gods can shake the Past;

. نشسته ای و قاضی خویش گشته ای بی آنکه موی دماقی



Flies-to the adamantine door


Bolted down forevermore

این، پرواز، بَرنَگشتَنیست

None can re-enter there,

گذشته در زمان را، خدای هم نتوان که چشم پوشیدن 


 
No thief so politic, 

No Satan with a royal trick 

Steal in by window, chink, or hole, 

 اهریمنان  را، آری، راهی نیست، جز بن بست

To bind or unbind, add what lacked, 
Insert a leaf, or forge a name,

این، گذشتهء در نوردیده در قفا را، بی شاخ و برگ ُ شُبهُ اما را، کتمان نخواهی کرد 

همه 

!همیشه به جاست



New-face or finish what is packed,

Alter or mend eternal Fact.

همه

همه و همه، از ریز تا به درشت، مغموم و پیر یا که شاداب ُ جوان 

همه















ترجمه و تنظیم از دامون

Source: Poets of the English Language (Viking Press, 1950)

۵ آذر ۱۳۹۲

«die Burgschaft»



در گذری مختوم به قصر پادشاهی قدار، ایستاده بود مردی با خنجری پنهان به زیر آستین
شب هنوز رخوت خویش را نباخته به صحر، و در طلعلُع ِ ماه، تکه ابری نازا، طلایه دار باران بود
زیر لب، به زمزمه میگفت مرد
باید که کشت این شعله را، باید که پاک کرد این لکه را 
که افتاده چون سایه ای به روی شهر
و در باور 
دستانش، میسائید آن ظهر آگین خنجر را که در آماس تمام عقده هایش 
از پیش ساخته بود 
در کوتاه بگویم، در دست خنجری و در دل هزار نفرت بی پایان،در انتظار لحظه ء میعاد خویش
با پادشاهی سنگین دل از توران

قسمت کوتاهی از برگردان شعر ِ معروف فریرش فُن شیلر
  «die Burgschaft» به فارسی
از دامون


دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من