امروز داشتم به
اخبار علمی نگاه مکردم، میگفت با تلسکوپ هاول دانشمندان نزدیکترین کهکشان به
کهکشان شیری که خورشید ما هم خورده ای از آن است را رصد کرده اند و در آن بیشتر از
یک میلیاد خورشید همتایِ خورشید ما وجود دارد و گِردِ هر خورشید چندین کُره ء
گُدازان تا خاکی وجود دارد و در بین آن
کُرات حتی میتوان زمینی پیدا کرد که قابل کشت باشد، مدتی فکر کردم، دیدم حتی اگر
هزار و پانصد سال نوری فاصلهء ما با زمین های مزروعی آنجا باشد دل براش پر نمیکشه،
چرا که اهمیت کِشتن و برداشتن از دست رفته، به هر کجای هرکهکشان که سفر کنی، بجز
کِشتهء خود دگر ندروی؛ یاد شعر حافظ افتادم
جایی برای خنده نبود، طنز تلخی بود
مزرع سبز فلک دیدم
و داس مه نو
یادم از کشته خویش
آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی
و خورشید دمید
گفت با این همه از
سابقه نومید مشو
کانکه در مزرع دل
تخم وفا سبز نکرد
زِ دو روئی کشد از
حاصل ِ خود وقت درو
گوشوار زر و لعل ار
چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است
نصیحت بشنو
تکیه بر اختر شب
دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ربود و
کمر کیخسرو
گر روی پاک و مجرد
چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید
رسد صد پرتو
چشم بد دور ز خال
تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد
از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این
عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی
خوشه پروین به دو جو
اندر این دایره میباش
چو دف حلقه به گوش
ور قفائی خوری از
دایرهء خویش مرو
آتش زرق و ریا خرمن
دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه
بینداز و برو
دامون
به ی.رُ.
٢٢/٠١/٢٠١٥