از روز اول تا به حال یک روز گذشته
و چند روز دیگر در راه است
و راه در روز است که میگذرد و روز در راه است که میآید و من پیر میشوم دستهایم دیگر گرمیِ آن را ندارد که
بماند گرم
و سرم از حوصله، رفته است سر
هر روز که میرسد بوی تازه گی میدهد و هر گذشته روز، کهنه ای بیش نیست، و در خاطره ها، شاید از
آن داستانی، رد پایی ویا مکثی در سکوت
از روز اول تا به حال هزار ترانه شنیدم، هزار چه چه بلبل، از آن قفس که تو گویی پُر ز خالی مانده است و ضربِ
مضراب سکوت را به پژواک است
دامون
١٠/٠١/٢٠١٥
No comments:
Post a Comment