دانسته هایم مرا به ابتداء ندانستن کشید
آنسان فهمیده ام
که هنوز هم نفهمیده ام
کین ناکُجا را چه انتهاست.
مغلطه ایست دنیا، که قوطهء هر ماهی در آب
و بیتوتهء من بر این بوریایِ زمین
فقط سئوالیست بی جواب
و دجالِ قرن
قابیل ِ چماق گونه
در فَلاخَن، سنگی را
به سیدِ کَبکی دریست
*
همیشه حرفی ندانسته محتوایِ دانسته ها را از پیش ِ روی برمیچیند
وانگاهان
همچون پرتاب ِ سنگیست
شاید بر شاخه ای پُر بار از
گنجشک
و آن نُخبه ای که تو خویش را دانی
تو را
چون کَهَر اسبی در
گل مانده در مُقابل ِ چشمانت
*
آه که این دنیا را دیگر اساس و پایه ای باید
نه آنچه که در مُخیلهء
اندیشه های ماست
و این
همان حرف ِ نادانسته را ماند که سُقراط ِ حکیم را
در گل
چونان گُماشت که گوید: ندانسته هایم بر هر آنچه
تا به حال دانستم، چربید
دامون
١٥/٠٤/٢٠٠٩
فلاخن یا قلاب سنگ: از ابزار شکارو جنگ در عصر حجر میباشد
سقراط حکیم: فیلسوف یونانی که ندانسته ها را بیشتر از دانستهء آدمی میداند.
کبک دری: تیره ای از نژاد کبک است در فلات ایران
قابیل یا قابیل چماق گونه: در ادیانِ ابراهیمی، فرزند بزرگتر آدم، برادِرِ هابیل، با چهره ای زُمُخت که برادرش را میکُشد .