۵ بهمن ۱۳۹۵

جدایی




بزرگانِ این نمایشِ اُسکار را 
همه میدانند
که سر سپرده به پولند، و درترفندی نادر
 "جدایی"را، رستم دستان دیگری خوانند.
تمام مغلطه اینجاست که جهان
 تشنهٔ  پرستشِ خویش است و باید که  طاوانِ  کردهٔ خویش را، بپردازد.
***
فلودٍ  سِحرآمیز به نغمه میخواند: تمدنی سیاه در پیش است
و در میان هیاهو
صدای زجه و زنجیر



 دامون

۰۱/۲۴/۲۰۱۷

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من