October 24, 2015

گُریز




همیشه گریخته ام از کلمات
کلماتی، که کنار هم و دسته دسته
راه گلو را می فشرند، مثل سدی، میان من و نفس
مثل نسیمی که نمی وزد
*
حکایت ایست، بین من و کاغذ و مداد
انگشتانی تهی از لمس 
و نگاهی گریزنده، در جور و چینِ کلمات




یلدا


October 13, 2015

پیش از اینت گُفته بودم












پیش از اینت گُفته بودم ، من به شعرم عار نیست


من به حرفم عار نیست، نیست دیگر حَرفه ای، حتی


که بستر کرده باشد بر زبان من


پیش ازاینت، گُفته بودم، من به حرفم عار نیست، تا بخواهم در دفاع از خویش خویشم بر زنم


من به شعرم عار نیست، خالی و خُشیکده است اجزای من 


لالِ لالم کرده است این عشق ناحنجارِ تو


دامون

١٠/١٣/٢٠١٥

October 5, 2015

گنجشگَکِ اَشی مَشی




اسماشونو نوشتم، با خُدکارِ تو مُشتم، رو کاغذای رنگی
از میم تا جیم، از فا تا لِ، تا سی
ریختمشون تو قَربیل، گفتم به خودم، هر کدومشون از اونور ریختند پایین مُهمِ

گفتم به قولِ معروف شاهنامه، آخرش خوشِ
حالا بگذریم، برا چی خوشِ
ریختمشون تو قربیل، همشونو، خودشونو، آدمای دور برشونو، حتی حیوونای حیوونکی شونو

خودموزدم به، اون راه، به کوچهء علی چپ

بگذریم
........
اونورِ الَک،هیچی نبود
مث جوجه ها که آخر پاییز، باید شِمُردشون، من موندم و حوض نقاشی
گجشگکِ اَشی مَشی


دامون

٢٣/٠٦/٢٠١٥



نقاشی از
"Didier Delamonica"
https://www.google.ca/search?q="Didier+Delamonica"&rlz=1C1CHMO_en-GBCA563CA563&es_sm=93&t

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List