کارگاه شعر دامون
اینجاکارگاه شعر من است حرف هایِ مست من که مَلنگ میزند در تفننی *** دامون
۲ آبان ۱۳۹۴
گُریز
همیشه گریخته ام از کلمات
کلماتی، که کنار هم و دسته دسته
راه گلو را می فشرند، مثل سدی، میان من و نفس
مثل نسیمی که نمی وزد
*
حکایت ایست
،
بین من و کاغذ و مداد
انگشتانی تهی از لمس
و نگاهی گریزنده، در جور و چینِ کلمات
یلدا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر