October 13, 2015

پیش از اینت گُفته بودم












پیش از اینت گُفته بودم ، من به شعرم عار نیست


من به حرفم عار نیست، نیست دیگر حَرفه ای، حتی


که بستر کرده باشد بر زبان من


پیش ازاینت، گُفته بودم، من به حرفم عار نیست، تا بخواهم در دفاع از خویش خویشم بر زنم


من به شعرم عار نیست، خالی و خُشیکده است اجزای من 


لالِ لالم کرده است این عشق ناحنجارِ تو


دامون

١٠/١٣/٢٠١٥

No comments:

Post a Comment

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List