در نفیسهء هر سر
هزار سوداست
که بر رواق اندیشه
نشسته است
و این غریزهء موجود
را
در رُبات تن
تفت میدهد
میصیقلد،
به گفتهء دیگر
آنسان که استنباط
ما از این کیهان ِ ابدی
آهیخته هامان را
نمایان کند
و در انعکاس مردمک
چشم
به موم ِ تجرد مهر
شود
*
در هر گونهء نا
آشنا هم اما تفکریست
که با به دست یازیدن
به آن
توان
که
راند
مرکب تخیل را به
کاروانسرائی نهفته ز دست بری
هزار فسانه نهفته
هنوز
در انعطاف کاغذ
در زبانزد قلم
هزار ناگفته هنوز
دامون
٠٣/١٠/٢٠٠٩
عکس بالا از مجموعهء تندیس های هیچ از استاد «پرویز تناولی»