،دست میپچید با ورعی خاص حرفها را واژه ها را کنار هم اما هنوز هم که هنوز، قافیه ای تنگ در گلو خُفته و این اُجاق خاموش را دودی شعله ای درنمیگیرد دیگر پژواک من در کوچه نمیپیچد حتی در خاطره ای
نگفتمت مرو آنجا كه مبتلات كنند؟
-
نگفتمتنگفتمت مرو آنجا كه مبتلات كنند؟كه سخت دست درازند و بسته پات
كنند؟نگفتمت كه بدان سوى، دام در دام استچو در فتادى در دام، كى رهات
كنند؟نفگتمت به خرابات...
So far away
-
So far away
down under
beneath of much of my memories
yes, there, right there.
Me sees me from other perspective me studies with me
yes there, ...
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩