۹ خرداد ۱۴۰۴

نمایش

 




جلاد ساتورَش به دست، در حیاط خانه میپِلِکَد

**

حیاط، جنگلی به شکل خاورِ دور، پُر از پنیرک مسموم


 ضحاک، امّا بر دو شانه اش افعی، سرش عمود، چُنان که به تعظیم

به درگاهِ سلطان

به درگاهِ سلطان

وبویِ طعفنِ گزمه ها و بوی شاش اسبهاشان

درهواست آویزان

در هواست آویزان


به قلب نمانده دل به طپیدن

زِ هنگام هجران

زِ هنگام هجران

وابری در آسمان نماند به جا

که آبستن طوفان

که آبستنِ طوفان


ودر فَلَق، هزاران هزار ستارهٔ سَحری چشم میبندند

درغروبِ انسان

در غروبِ انسان






دامون





۱/۲۶/۲۰۱۷


دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من