‏نمایش پست‌ها با برچسب پراکنده. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پراکنده. نمایش همه پست‌ها

۱۷ بهمن ۱۴۰۰

باور

 



 

باور را هیچ حد و مرزی نیست در تخیلم، شیرینی لبهای تو را، اما.

 

 دامون

 

 

۰۴/۱۵/۲۰۱۹

۲۷ تیر ۱۳۹۸

یک دلیل ساده در افکار من





 یک دلیل ساده در افکاری

که من را، با تو آشناییست، حکم توافقِ کاغذ بر قلم را  دارد

که مینویسد، آن همچوُ وحی را،
.در تلاقی دو خط موازی



دامون

۰۷/۱۹/۲۰۱۹

به الف.پی

۲۶ فروردین ۱۳۹۸

باور






باور را 

هیچ حد و مرزی نیست در تخیلم

شیرینی لبهای تو را، اما.



 دامون


۰۴/۱۵/۲۰۱۹

۲۹ مهر ۱۳۹۷

سرآب




دگردیسیِ مرا در من، قراری نیست، در جنگ با آسیابِ خویشتن است و چون سند باد قصه ی پدر، بر بسته در کمند، میتازد بر یاخته های من.
 
به ناکجا رسیده ام،  اینجا که من ایستاده ام آب، در تیمم خاک است و خاک، خیس از سراب و چشمه خون آلود است، از ابتدا، همه میدانند



دامون

۰۸/۲۷ /۲۰۱۸

۱ مهر ۱۳۹۶

پراکنده


من آن نیستم که در بهشت بِنشینم بی دیدنِ جهنمی

و از آسیمهء چشم، به نیست بنگرم

و نبود آن کاذب نوعی را، دوباره به اقتدار بنشینم، در سوره ای، ز پیش نوشته به دفتری

 و این دالانِ بی انتهایِ ندانم ها را، در اکرانی مکرر،

 از سپیدی، که سگان منادی آنند، تا به شامی که شغالان موازنِ آن
*
*
ماردوشانِ قرن، ز چاهدانِ تعفنِ تکرار, به زوزه میخوانند:

"تمدنی بزرگ در پیش است، که وجودش، در بهشت یافت نتوانی"
 
و  آنسو تر.......، میسوزد به دستِ حادثه، خرمنِ انگاشته در  آمال

کسی به فکرباغچه نیست  

گوش ها.......

پر از جیرینگ جیرنگِ  دلار است


دامون


برداشت دوم از چکنویس پراکنده

۰۹/۲۲/۲۰۱۷


۲۸ شهریور ۱۳۹۶

ما مردمان جنگجو


ما مردمان جنگجو، نا خواسته در تردد پیروزی،  آهیخته در آهن و پولاد مانده ایم
ما، مانده ایم در تردد پیروزی
پیروز، در کشتن انسان
در آوار گره کرده مشت ها
و در کرانهٔ راه ، به روی شانه ٔ افسرده کودکان
ما، ما مانده ایمُ خویش و  پیروزی
و هیچ چیز دیگری



دامون


۰۹/۱۹/۲۰۱۷

۱۶ آذر ۱۳۹۵

رهایی




رهایی از جهل بدون جنگِ با آن امکان پزیر نیست، بخصوص از نوع رسوخ کردهء سرطانیش
جنگِ با این مطلب، که تسلیم نشوی، مهم است
من اگه گربه بودم، هر روز ناخون هایم را سوهان میزدم، برا مواجِهِ ؛
به خودم میگفتم:توی اون پوستین میش، که تو گله گَر انداخته، گرگیست قداره بند، با بی کتابی ِ یک بیسواد
 چرا انکار؟،با جهل باید جنگید، وگرنه وِل ماطلیم


دامون



١٢/٠٥/٢٠١٦

۹ آذر ۱۳۹۵

به وقت فراعن، آندم



به وقت فراعن، آندم 
نشسته اند،طالبانِ دوزخِ بالا دست، به اِقتلاط نوش دارویِ دروغین
*****
در گوشه ای در آسمان، بادبادکان ِ گُنگ میجُنبند
سر در هوایِ تمدنی بزرگ کرده به سر

و ماه را، پژواکِ خویش پدارند، در لا مکانِ این آسمانِ لامتناهی
به وقت فراعن، آندم


: پی. اس
شعری در بارهء اهرامِ بزرگِ نقاشی

دامون

١١/٢٩/٢٠١٦

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من