۲ تیر ۱۴۰۴

آزادی

 


ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
عمری اندر جست‌و جویت دست و پایی می‌زدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
زان چنین ماندیم اندر شش در هجرت، که ما
بر بساط راستی نرد وفا کژ باختیم
چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم

عراقی




 فخرالدین عراقی شاعر صدهء ششم هجری و هم عهد مولوی  و شمس تبریز متولد در یکی از طوابع همدان در جوانی به کررات مسافرت به شرق، هند داشت و قبل از حملهء مقول ها در خانقاهی در دوقات ِ قونیه یا ترکیه امروزی سکونت داشت بعد از حمله مقول ها به مصر رفت و بعد از آن تا پایان عمر در دمشق ماند؛ غزلیات عراقی زیبایی و معماری بخصوصی را حائز است که در عصر خویش سبک بسیار متفاوتی را شروع کرده؛ از این گذ شته عراقی از صاحب منصبان فلسفهء متفاوت به دین اسلام است و با دارا بودن مقام اجتهاد، پشت به مذهب منسوخ کرده و کنج عضلت میپذیرد؛ از عراقی بجز غزلیات مجموعه لمعات هم به جای مانده است که ضهور عشق را در کالبد آدمی و هجران بهشت برین را معشوق میانگارد، عاشق در محضر او، دانش آموزی بیش نیست و در وادیه ای سخت سوزان تنها مانده است و تنها دریچه به آینده را عشق میداند و  با نگرش متفاوت در هر لُعمه یا همان لحمه  به پالایش اندرز گونه آن میپردازد

دامون 

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من