۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴

آنکوخری کز حاسدی عیسی بود تشویش او







پیشدرآمد:


غزل یا شعر زیر هرچند کمی رکیک در گویش، اما بازتاب ِاعتراض بر آنان را دارد که چه در زمان سرودن این شعر و یا درعصر حاضر سینه چاک موضوعاتی هستند تقدُسی و کاذب،که از آن دانش و اندوخته ای ندارند ، نسنجیده عالت دست گشته و باعث رنج و زحمت دیگران میشوند؛ به گونه ای جاهل ودنباله رُو و سر در گُم هستند؛ بهتر بگویم جمع احمق های پنجاهُ هفتی را مانندند
گویی در آن زمان هم کسانی بوده اند که بساط مسیحی و یهودستیزی داشته اند و این شعرِ ملوی برای آنها است
این زبان اعتراض را هم امروز به صورت فحش و ناسزا به کسانی میگویند که باعث بدبختی و آوارهگی جامعه ایران شده اند؛ یادِ شعار " سبزی پلو با ماهی  و توپ تانگ فِشفشه افتادم"  


خواهش:
برای درکي بهتر از این شعر، به معنی کلمات آورده شده زیر شعر رجوع شود

 دامون

2137غزل 


آنکوخری کز حاسدی عیسی بود تشویش او


صد کیرِ خر در کونِ او، صد تیز سگ در ریش او



خر بوی نافه کی کشد؟ خر صید آهو کی کند؟


یا بٌول خر را بو کند، یا گٌه بود تفتیش او


در جوی آب اندر رَود آن ماده خر، بٌولی کند


جُو را زیان نبود ولی، واجب بود تعطیش او



خر ننگ باشد کین دغل از حق شنو بلکَم اضل


او چون مُخنَث غَنج اوست، چون قحبگان تَخمیش اوست



خامُش شوم تا حق کند او را سیه روی ابد


من دست بر ساقی زنم، چون مستم از تَجمیش او


کلمه ها و ترکیبات:

 آنکوخری: آن نفحم و احمقی که آن خری که
حاسد: حسود
تشویش: دلنگران
صد تیز سگ: صد باد خارج شده از کون سگ
غَنج: بر وزن گَنج دل برای چیزی یا کسی لک زدن یا غنج زدند
نافه: کیسه کوچکی است که در زیر شکم آهوی نر، که از آن مشک خارج می‌شود
 تفتیش: جٌستن و کاویدن
بُول: اِدرار
جٌو: دانه جُو است 
جُو را زیان نبود ولی، واجب بود تعطیش او
 تَعطیش: چهار پایان را از آب و علوفه بند کردن؛ در اینجا حتی جُو یا علف کم بهایِ بیابان هم  از سر این احمق های دو پا زیاده است 
 
اَضَل: کم بها تر از هر چیز
خر ننگ باشد کین دغل از حق شنو بلکَم اضل نامِ حیوانی مانند خر بر اینها گذاشتن ننگ بر نام شریف یک حیوان است ، چرا که  درجه اینها کمتر ازخر که یک حیوان است میباشد

مٌخَنث: مردِ زن نما اینجا
او چون مُخنَث غَنج اوست، چون قحبگان تَخمیش اوست 
تَخمیش: دلخراش شدن از کسی یا چیزی، خراشیدن صورت یا بدن
تَجمیش: عشق ورزیدن با زن
خامُش شوم تا حق کند او را سیه روی ابد
تاریخ نشان خواهد داد خیانتکاران که بوده اند؛ احتیاج به پیشداوری نیست 
من دست بر ساقی زنم، چون مستم از تَجمیش او
برای من وصالِ دلدار مهم است ونه یاسین خواندن به گوشِ آنها؛


در زیل همان غزل از گنجور را آوردم بدونِ تفکیک یاتغییر

هفده اردیبهشت /2584



آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او


صد کیر خر در کون او صد تیز سگ در ریش او



خر صید آهو کی کند خر بوی نافه کی کشد


یا بول خر را بو کند یا گه بود تفتیش او



هر جوی آب اندررود آن ماده خر بولی کند


جو را زیان نبود ولی واجب بود تعطیش او



خر ننگ دارد ز آن دغل از حق شنو بل هم اضل


ای چون مخنث غنج او چون قحبگان تخمیش او



خامش کنم تا حق کند او را سیه روی ابد


من دست در ساقی زنم چون مستم از تجمیش او


دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من