۱۶ آبان ۱۴۰۴
آه ای فرشته گان کاغذی و ای خدایان مقوایی
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩
۳۰ تیر ۱۴۰۴
حرفی در مُخیله نیست
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
گر بگویم که مرا با ..که...
گر بگویم که مرا با نوشتن، سرُ کاری نیست
درُ دیوار گواهی بدهد کاری هست
نوشتن را دوست دارم، بسنده
.و در کوتاهٔ زمان
.همیشه در همیشه خلاصه شده و همیشه، تا ابد
این خط قرمزِ من است
.ایستاده ام بر آن
* * *
!نقض است نوشتن
وقتی تمام احساست بر صفحه ای کاغذین، طنین اندازمیشود
،و خواننده
.به صمعِ خویش مینوشد آن نوشته را
همیشه همیشه استُ دِگر هیچ
از خاک آمده ایمُ و به خاک میشویم
و اسطوره هامان
.به انگارِ سنگواره، درسِ عبرتی شاید در کتاب آیندهء ایشانهاست
حرفها، پیله کرده درگلو
غصیانیست
،ترشیده و بد بو
. که میبارد، بی لحظه ای درنگ بر زبان، هِنگامه ی زوزهء گُرگی درپژواک، درسرما
دامون
۲۱/تیر /۲۵۸۳
۲۰/ آگوست/۲۰۲۴
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩
۲۹ مهر ۱۴۰۰
و قلم منتظر که بنویسد
دل میخواست بنویسد و قلم منتظر که بنویسد
اما من نمیخواست که تکرار مکرر را با طنین پژواکی یا که، با نغمه ای یا که
صدایی همچنان که در ترانه ای، هرچند در ترانه ی پیش پا افتاده ای بشنود، من حتی، به یک" یادم تو را فراموش "راضی بود.
دل، میخواست بنویسد، ولی پشیمان شد.
دامون
۹/۱۱/۲۰۱۷
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩
۲۲ مهر ۱۴۰۰
چار پاره
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩
۱۴ شهریور ۱۴۰۰
باران
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩




