جاری ابرها را در جنگل بی پایان ستاره ها
از هر کنارهء آسمان نظاره گرم
میخروشد در تاریک مُدام پژواک ِ یک یک توده ها ی مُتمادی
همچون قراولانِ سلطانی قدار بند
میبارد از هر گوشه ء نهان، بر بوته هایِ خشکیده و اطشان
قطره قطره چکه های باران
آه ای فرشتگان زیبا
که آبستن شکوه بارانید
و میبارید دانه های عصیان زا در رعد هر صدا
با واژه با حرف چگونه توانم بیانتان؟
چگونه توانم نوشت شمایان را به رویِ سطح این کولاب شور؟
دامون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر