۱۴ شهریور ۱۴۰۰

باران

 

 


 



جاری ابرها را در جنگل بی پایان ستاره ها

از هر کنارهء آسمان نظاره گرم

میخروشد در تاریک مُدام پژواک ِ یک یک توده ها ی مُتمادی

همچون قراولان‌ِ سلطانی قدار بند

میبارد از هر گوشه ء نهان، بر بوته هایِ خشکیده و اطشان

قطره قطره چکه های باران



آه ای فرشتگان زیبا

که آبستن شکوه بارانید

و میبارید دانه های عصیان زا در رعد هر صدا

با واژه با حرف چگونه توانم بیانتان؟



چگونه توانم نوشت شمایان را به رویِ سطح این کولاب شور؟



دامون

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من