درد را، یک یا دوتا نیست، صدها شکل، یافت شود رویِ زمین، تجربه اش، گُفتنی نیست، وزن هفتاد و دومن مثنوی است!
درد، چون دریاییست، که درآن غوطه وریم، که در آن، جوهر یکرنگ کم است، و در آن ،درد من، درد من است
*
درد را، یک یا دوتا نیست، شرحش، فرصتی
میخواهد تا به ابد، و اگر گفته شود، دردِ سرش بیشتر است.
درد در بُعد زمان، مینشیند بر دل، و اجاقش
، میگدازد د ما را.
من، تو، و هر هست و نیستِ دیگری، که
در رقم آید، درد را، و درد را خلاصه است.
من، مرا میفهمد، و به من نزدیک است، چون شاخه به گل، خاک به آب، ریشه به خاک، تیغ به درد.
*
درد من درد دل است، دردِ دل، درد تو است!
و خدا میداند، و خدا میداند.
دامون
۲۰/۰۴/۲۰۱۵