۱ مهر ۱۳۹۶

پراکنده


من آن نیستم که در بهشت بِنشینم بی دیدنِ جهنمی

و از آسیمهء چشم، به نیست بنگرم

و نبود آن کاذب نوعی را، دوباره به اقتدار بنشینم، در سوره ای، ز پیش نوشته به دفتری

 و این دالانِ بی انتهایِ ندانم ها را، در اکرانی مکرر،

 از سپیدی، که سگان منادی آنند، تا به شامی که شغالان موازنِ آن
*
*
ماردوشانِ قرن، ز چاهدانِ تعفنِ تکرار, به زوزه میخوانند:

"تمدنی بزرگ در پیش است، که وجودش، در بهشت یافت نتوانی"
 
و  آنسو تر.......، میسوزد به دستِ حادثه، خرمنِ انگاشته در  آمال

کسی به فکرباغچه نیست  

گوش ها.......

پر از جیرینگ جیرنگِ  دلار است


دامون


برداشت دوم از چکنویس پراکنده

۰۹/۲۲/۲۰۱۷


هیچ نظری موجود نیست: