شعری، ترانه ای دیگر نمی آیدم به
یاد
دستم نمیرود دگر، به تمنای دستِ دیگری
و خمیازه میکشدم فکر به پوچیِ دل بستن.
بیتوته کرده ام، بر بوریای خویش، از جمع عاشقان به دور
بی سوزِ خنجری در کِتفِ نازُکم، بی طعمِ تلخِ گسیختن.
دامون
۱۱/۰۲/۲۰۱۸
توضیح: بیتوته کردن، کنج عُزلت گزیدن.
بوریا: فرش حصیری که در تقابن با فرش ابریشم ناچیز و کم قیمت است.
کتف:جایی در پشت پایین تر از شانه، نزدیکهای قلب!
No comments:
Post a Comment