۳۰ خرداد ۱۴۰۲

واحه







خنده‌، خنده، و

مات و مبهوت، ایستاده ایم به نعش خویش

در پهنهء دری‌، که پاشنه ندارد

این نه کالبدی از ما، نه تندیسی که آشیان باشد

این، یک حقیقت محض، این، واقعیتست


خنده، خنده، و

مبهوت و وا مانده

به یک سئوال که جواب ندارد

این نه آن منِ در ما، بیگانه ای با ما

این، یک حقیقت محض، این، یک واقعیت است





دامون

٠٩/١٥/٢٠١٥

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من