۱۷ مرداد ۱۳۹۲

ترانهء منصور


نقش اجرام در مرز آسمان سکوتم را موجه مینگارد در غیاب وسعت افکار
گویی، اُصتُرلاب ِ حادثه، به صفحه عشق نشسته در اقتدار روزنی سیاه 
ای ضلال ِ نیلی رنگ
و ای تنها مانده به جا
ای حقیقت قطرانی
و ای تو، که در خویش گرفتار منی
مگذار که مکث ثانیه ها، بماند به یادگار
تا هنوز هست
بنواز مضرابی از ترانهء دریا
بخوان
این صدا ست که میماند


دامون

٨/٨/٠١٣

۱ نظر:

Damon گفت...


همیشه، در گفتار پدر، و بزرگان حرفی از منصور بوده، که شهادت به حقوق و حق یک انسان را داشته که از قصد، خویش را در حادثه مجبور گذاشته، تا از آن بهره ای متضاد بگیرد و با گذشتن از خطر و جان، حرف آخر را ، یا همان «کمال ِ عطف» خویش را بزند
شعر ترانه ی منصور من در قسمت اول تفکر موجود و لحضه ای ِ منصور را تصور میکند
در قسمت بعد، حضور طبیعت، آن چیزی که در لحظه ی آخر زندگی، با او همراه است را ‌ به شهادت میطلبد
و در آخر همان حرف آغازینش را میزندکه این صداست که میماند

دامون

به پسر عمه‌ ی خوبم م صدیری