۳۱ مرداد ۱۳۹۲

فریاد







فاصله ای در دور دست
فاصله ای دور از دست
خاطره ای در من، هرچند در من، اما دور

صدایی در ابهام 
میپرسد مرا
در نبود ساده ء یک جواب
 میمانم در ابهام

دردیست بدون تو، بدون تو ای شمای من
دردیست بی تو ، ای شمای خوبان
و خالی پنجره ای در ادراک
و ناودانی در انتظار قطره ای از باران

گذشت زمان را الطیامی نیست این زخم کهنه را 
این زخم کهنه را التیامی نیست در گذشت زمان

حصرت نصیب آنکه تو را کشت
آنکه تو را کُشت، کُشت قطعه ای از "مهتاب" را در خاطره ات
و صدای نفسهای کودکی مرا


دامون


٢٢/٠٨/۲۰١٣





دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من