۲ آبان ۱۳۹۴
گُریز
Labels:
یلدا
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩
۲۱ مهر ۱۳۹۴
پیش از اینت گُفته بودم
پیش از اینت گُفته بودم ، من به شعرم عار نیست
من به حرفم عار نیست، نیست دیگر حَرفه ای، حتی
که بستر کرده باشد بر زبان من
پیش ازاینت، گُفته بودم، من به حرفم عار نیست، تا بخواهم در دفاع از خویش خویشم بر زنم
من به شعرم عار نیست، خالی و خُشیکده است اجزای من
لالِ لالم کرده است این عشق ناحنجارِ تو
دامون
١٠/١٣/٢٠١٥
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩
۱۳ مهر ۱۳۹۴
گنجشگَکِ اَشی مَشی
اسماشونو نوشتم، با خُدکارِ تو مُشتم، رو کاغذای رنگی
از میم تا جیم، از فا تا لِ، تا سی
ریختمشون تو قَربیل، گفتم به خودم، هر کدومشون از اونور ریختند پایین مُهمِ
گفتم به قولِ معروف شاهنامه، آخرش خوشِ
حالا بگذریم، برا چی خوشِ
ریختمشون تو قربیل، همشونو، خودشونو، آدمای دور برشونو، حتی حیوونای حیوونکی شونو
خودموزدم به، اون راه، به کوچهء علی چپ
بگذریم
........
اونورِ الَک،هیچی نبود
مث جوجه ها که آخر پاییز، باید شِمُردشون، من موندم و حوض نقاشی
گجشگکِ اَشی مَشی
دامون
٢٣/٠٦/٢٠١٥
نقاشی از
"Didier Delamonica"
https://www.google.ca/search?q="Didier+Delamonica"&rlz=1C1CHMO_en-GBCA563CA563&es_sm=93&t
Labels:
مجموعه یِ کوچه
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا
گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد
دامون**
١٩/٠١/١٣٨٩
اشتراک در:
نظرات (Atom)


