۱۷ مهر ۱۳۹۶

تندیس




تندیسی از حقیقت محض،
در استاده،
در کریاس این در خاموش
در این پس کوچهء سوزان، که دل آواز هر بنده اش
ملغمه ای از بسته زبان است، که چونان الکن و مات
رنگِ چهرهء خویش را در شب گُداز این ره ِتاریک،
سرود کرده است.
و من دستان ‌خواهشم را در بُهتان عشق و افسانه
ازیاد برده ام، و آنها را
برای سبز شدن حتی، به بازی نگرفته ام.
مغموم، از هر رنگ  و از هر شراره ای
که مرا، به یاد خویش آرد
به یاد این تندیس، که ایستاده در پهنهء در


دامون

۱۰/۰۹/۲۰۱۷
با اقتباس از برداشت اول

۱ مهر ۱۳۹۶

پراکنده


من آن نیستم که در بهشت بِنشینم بی دیدنِ جهنمی

و از آسیمهء چشم، به نیست بنگرم

و نبود آن کاذب نوعی را، دوباره به اقتدار بنشینم، در سوره ای، ز پیش نوشته به دفتری

 و این دالانِ بی انتهایِ ندانم ها را، در اکرانی مکرر،

 از سپیدی، که سگان منادی آنند، تا به شامی که شغالان موازنِ آن
*
*
ماردوشانِ قرن، ز چاهدانِ تعفنِ تکرار, به زوزه میخوانند:

"تمدنی بزرگ در پیش است، که وجودش، در بهشت یافت نتوانی"
 
و  آنسو تر.......، میسوزد به دستِ حادثه، خرمنِ انگاشته در  آمال

کسی به فکرباغچه نیست  

گوش ها.......

پر از جیرینگ جیرنگِ  دلار است


دامون


برداشت دوم از چکنویس پراکنده

۰۹/۲۲/۲۰۱۷


۲۸ شهریور ۱۳۹۶

ما مردمان جنگجو


ما مردمان جنگجو، نا خواسته در تردد پیروزی،  آهیخته در آهن و پولاد مانده ایم
ما، مانده ایم در تردد پیروزی
پیروز، در کشتن انسان
در آوار گره کرده مشت ها
و در کرانهٔ راه ، به روی شانه ٔ افسرده کودکان
ما، ما مانده ایمُ خویش و  پیروزی
و هیچ چیز دیگری



دامون


۰۹/۱۹/۲۰۱۷