۱۴ مهر ۱۳۹۳

پُرکن مرا





Take 2

پُرکن مرا

پُرکن مرا دوباره از خودت، درخویش من

!پر کن مرا دوباره، از شعر از غزل

خالیست حیاط اندیشه های من

پوسیده رنگ باغچه

.افسرده گشته گل

*

پُر کن مرا دوباره از شعر از غزل

پر کن مرا دوباره از خودت

!آغوش بازِ من



دامون
٠٦/١٠/٢٠١٤

۸ مهر ۱۳۹۳

چون اَبرَقی که مانده به گل




 دقدقهء بی پایان تو ومن درمیان حرفهای ناگفته است

و وزن آنها که میبارد قطره قطره از زلال ِ این دقایق دلتنگ در کاسه ء بلور ِ سکوت


چون نکته ای، نهُفته در آریه، در بایست حرفها

 بی انسجام، در حلول غایب ِ سکوت


من لال، مانده ازگفتن و دوباره سرودن

چون اَبرَقی که مانده به گل

. سورهٔ یاسینی، در  تکرار



دامون



٠٢/١٠/٢٠١٤

۳۱ شهریور ۱۳۹۳

عاشقانه ٤



سرودن

به تازه گی آن وزن نهفته در چشمانت

خلاصه ای از این صفحهء خالی مانده به جا نیست

و درک این مطلب

خود به خویش بسندهء غزلیست 

.که نا سروده در کتاب ایشانها ست

آنکه آهنگت را در گوش الکن شده و ناشنوا

چون غریزه در جست و جوست، نزیسته

نزیسته در نطفهء عاشقانهء حووا 

و در مرام آدمانه ء عشق

با تو زیستن، قنود فصلی است

.در بهاری ابدی و بیتوته در بهشت


دامون

١٤/ آبان /١٣٨٩