۸ مهر ۱۳۹۳

چون اَبرَقی که مانده به گل




 دقدقهء بی پایان تو ومن درمیان حرفهای ناگفته است

و وزن آنها که میبارد قطره قطره از زلال ِ این دقایق دلتنگ در کاسه ء بلور ِ سکوت


چون نکته ای، نهُفته در آریه، در بایست حرفها

 بی انسجام، در حلول غایب ِ سکوت


من لال، مانده ازگفتن و دوباره سرودن

چون اَبرَقی که مانده به گل

. سورهٔ یاسینی، در  تکرار



دامون



٠٢/١٠/٢٠١٤

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من