۳۱ فروردین ۱۴۰۳

لب ریخته







و من

میآویزم دگر باره در جامه دان
 
حکایتُ اندیشه ء تو را

تامهتاب شبی دیگر و آسوده خیالی در من

باشد که‌در حریم هر حرف و گفت و گو

پنهان گذارمت

که مبادا، دیده بجنبد در هوای ِ تو

و گُر بگیرد دل 

به خاطره ای



دامون


١٢/آذر/١٣۸٨

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من