۴ آذر ۱۳۹۸

حزیان







از تنهایی 

خسته است این تن، که در آن 

نشانی از من نیست.

فراموشی، افیونیست

که مرا 

از گذشته وا میدارد

و دنباله  

درخواب دراز امروز است.

آه

که این درد را پادزهری بایِست

 در آشیانه ی سیمرغ

پری سوخته از آن را حتی.


ونِشانی حتی، از  آشنایی 

درامتداد 

جاده ی ابریشم .




دامون

۰۶/۸/۲۰۱۹


هیچ نظری موجود نیست: