۲۴ بهمن ۱۳۹۶

اَنگی شبیه خُنج بر درخت










خون دلیست، که میریزد، به قیمت حل ِ پوک

و من به ناخواسته، در گذشتهء خویش، در این، هزار سالِ دراز

در رمل این بیابان خشکیده در کنار جاده ء ابریشم، جوینده بر عتیق چشمه ء زندگانی ام

من در گذشته زندگی میکنم،هر چند گذشته گذشته است

و آینده امروز است

که چون

تک درختی آبستن اُفتادن و ریشه اش، در افطار ِ موریانه های تناولگر

و من

اَنگی شبیه خُنج بر درخت، خون دلی، لخته ای کِدِر




دامون 

٢٩/١٠/٢٠١٤

هیچ نظری موجود نیست: