۲۰ بهمن ۱۳۹۶

از حال تا به قال



از حال تا به قال را، راهی نیست
تا اینها قالشان را بکنند هرگز نیست
تا اینها لب پرتگاه هستند هرگز نیست
هرگز همیشه نبوده ونیست
تا اینها قالشون رو بکنند، هرگز نیست، حالا چه  تیمور لنگ باشند،  یا از دیارِ ضُلجنا، از شرق بتازند یا از غرب.
*
*
چه بی انتهاست آزادی، آه، که چه زیباست، آزادی
حتی اگر یک لحضه یک  واهه
*
*
در این دیار، که حتی علفی را از آبی نشانه نیست
در این وَرته، که شوره زار از آن مانده به جا
هرگز نیست
و اجبار در همیشه نیست
آنجا، در عطف زمان، در  سیطرهء ستارها هم، هرگز همیشه نیست.
همیشه،  نزد کسی نبوده، که بدارش دست، و بتابد نطفهٔ خویش به شالودهٔ آن.
عطف زمان، در بینهایت است، و دست خواهش اندیشه ها دراز بر آن 
بعدی دگر گونه است فاصله را
چشمی دگرگونه را باید، که بکاود، ندیده را

دامون
۰۲/۰۹/۲۰۱۸

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من