September 22, 2015

عاشقانه





دست، میچیند، و میگذرد خاطره ها را از گذشتهء دور
من نشسته به اندیشه در زمان بی مُخاطبِ روز
و نقش ثانیه ها در طنین آهنگی گُم میشود, و خاطره ها
در شُمالکی، دوباره گُر میگیرد
 تو را
تنها تو را

دامون
٢١/٠٩/٢٠١٥

No comments:

Post a Comment

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List