سوخت یکی جهان به غم، آتش غم پدید نی
صورت این طلسم را، هیچ کسی بدید؟، نی
میکِشَدم به هر طرف، قوت کهربای او
ای عجبا، بدید کس آنک مرا کُشید؟، نی
مستِ سماع و چنگ و نی، مستِ شراب و رنگ و نی
صد قدح است بر قدح، آنک قدح چشید، نی
عشق قُرابه باز و من، در کف او چو شیشهای
شیشه شکست زیر پا، پای کسی خلید؟، نی
در قدم روندگان شیخ و مرید بیعدد
در نفس یگانگی شیخ نی و مرید نی
آنک میان مردمان شهره شد و حدیث شد
سایه بایزید بُد، مایه بایزید نی
مژده دهید عاشقان عید وصال می رسد
ز آنک ندید هیچ کس خود رمضان و عید نی
دیوان غزلیات شمس
غزل شمارهٔ ۲۴۷۱
توضیح: تغییر لغات، ویرایش و تنظیم جدید مبنی بر استنباط و پژوهش شخصی من است و درجهء انحصار و تغییر مکرر در غزل های شمس نیست؛ بنا به تضادی که در طبقاط مردمی و حاکم از بدو تدوین شمس وجود داشته و هست، مصداق مبرم، همیشه بر آن بوده که واقعیت را از روایت کاتبان مزدور به تفریقِ شعور برسانند
دامون
No comments:
Post a Comment