۱۴ مرداد ۱۳۹۳

آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست







آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست

آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست

آنک جان‌ تا به سحر نعره زنان است از او
و آنک من را غمش از جای ببرده‌ست کجاست

جان جان‌ است اگر جای ندارد چه عجب
این که جا می‌طلبد در تن من ، هست کجاست

غمزه چشم بهانه‌ست و زان سو هوسی‌ست
و آنک او در پس غمزه‌ست دلم خست کجاست

پرده ء روشن دل بستِ خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده ء دل بست کجاست

عقل تا مست نشد چون و چرا بست نشد
و آنک او مست شد-از چون وچرا رست کجاست



دیوان شمس 
غزل شمارهٔ ۴۱۲



توضیح: تغییر لغات، ویرایش و تنظیم جدید مبنی بر استنباط و پژوهش شخصی من است و درجهء انحصار و تغییر مکرر در غزل های شمس نیست؛ بنا به تضادی که در طبقاط مردمی و حاکم از بدو تدوین شمس وجود داشته و هست، مصداق مبرم، همیشه بر آن بوده که واقعیت را از روایت کاتبان مزدور به تفریقِ شعور برسانند



دامون



هیچ نظری موجود نیست: