۲۶ مهر ۱۳۹۲

در محض شب



نه برقرار سکون، و نه بر خیال تهی ِ آب
مُماس در ذکر ِگم گشته گی هایم
در بوریای هزار فسانهء دنیا به پرسه ام
*
طلسم لَقْ به این وادی فشانده اند
در برزخی تُهی ز لبخند
من، آن، بجا مانده ز دنیای ِ کا غذی ام، که در آمالی از حروف، به لبخندیست مسرور و 
افتاده ازسکون
چُنان موج میسُراید صدای دریا را
در محض شب 

دامون

١٠/١٨/٢٠١٣



هیچ نظری موجود نیست: