۶ مهر ۱۳۹۲

و شقالان در گوشه ای




تکیده ایم، از این توده ء منجمد که ا یستاده در صحنه‌ ء زندگی

مثل ماسیده های محبت، به پیاله ء چشم

وشیرازه ء این نمایش چندش آور که در اصل، سیلی ِ سردی بیش نیست

که مینوازد بس جانخراش لاله های گوش را

سرما، از حد بی نمکی هم گذشته است و کارد، از استخوان

سنگتراش پیر، جمله ای دیگر را با ضرافت ممکن به قانون استبداد نقش میکند

و شقالان در گوشه ای، نیمی از حمایل انسان را با اشتها ی شیطانی تکه تکه میبلعند

با صیقه ای موقت و شیرین




دامون

٢٨/٠٩/٢٠١٣

هیچ نظری موجود نیست: