۲۲ آبان ۱۴۰۴

#اانتقام

 





تا بحال آرزوی مرگ کسی را کرده ای 


آیا، تا به حال آرزوی مرگ کسی را کرده ای، بر به دست خویش؟

با شقاوتی سٍتٌرگ و از صمیمِ قلب 

چونان، که چهره ات به وجد بنشیند 

و هرچه دهشتِ مقتول است، دو چندان از آن چون نسیمی دلارا به ررویِ صورت  تو؟

من فرتور از هم گسیختهء آنرا آرزوی آمال این نوشته کرده ام

و در غیابش نشسته ام به انتظار !



دامون

به امیر مسعود

زنده وپیروز باد گارد جاویدان ایران

11/ مهر /2584

03/10/ 2025



۲۰ آبان ۱۴۰۴

آنَک!















آنَک! عبور از تنگنای معبر سکوت در باور ِ بایستن
در هاون ِننگ ِنبود
و ناچار


از مخروطی با انتهایی باریکتر از پل سراط
گذشتن
آنک
در گزند ِ گریزگاهی، غایب از فرار، در تندر لمیده به دشت
در انتها!


دامون


آنَک! : اینجا اقتباسی از اکنون است، در آیندهٔ نزدیک، اما سبکی دارد که هنوز نوشته های زیادی میشود در باره اش نوشت که هر کدامش یه مثنوی هفتاد من است.

Friday, 22 September 2017

۱۹ آبان ۱۴۰۴

خاک

 





میبلعد فلق در حُفره ای فراخ
مقیلهء اندیشه ء مرا
*
در آرزو به خواب میشوم
تا نا کُجای ِ تُحی از سئوالها، در بطن زمین سخت
بر خان ِ موریانه ای شاید
که میکشد به نیش پاره ای از حقیقت مرا
*
خاک میشوم به پای تو، و سهم من در اشتهایِ تکیاخته ای خلاصه میشود
و انگار‌ هء خواهشم در بوم نقش نگرفته ای در ادراک
*
فقط خدا میداند
*
فقط

دامون
شنبه ١٥ خرداد ١٣٨٩