در میان
آورده در میان
میان با وسعتی، در حد خیال، سطحی که بستر چیزهاست
مطلوب
(آنچه در آرزوست)
با بود و نا بود
آرمیده بود؛ هنوز روی معشوق نادیده
نغمه ای او را
از خواب عدم بر انگیخت
و ازسماع آن
او را وجدی ضاهر شد
و از آن وجد
وجودی یافت
بیت:
عشق
شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهء سودا نهاد
در بود ودر نا بود
آرمیده، نادیده
نغمه ای شاید
از خواب عدم بر انگیخته
و ازپژواکش
وجدی ظاهر
و از آن وجد
وجودی
اشتیاق، حال در بعدی مادی یا که معنوی
هر دو
یک آهنگ است
با دو سازمتفاوت.
آنچه در آخر تفحیم میشود، اشتیاق است.
در الزام
آنچه درآرزویش هستیم را، مکمل آن سازیم که در جُستُ جویش هستیم
که در پهنهء حیاط
انگیخته، در جبر زمان و اتفاق دوران.
زمان و مکان
دو لازمُ ملزوم
زمان
بی مکان
فقط
اِنگار است (تخیل است).
پس
اشتیاق که سر مایه یِ عشق است
با شوق که جوهرعشق است
شتاب مییابد
از خود بیخود میشود
و از بیخود
ایجاد میشود
موجود میشود .
دامون
اول پاییز 2584
22/12/2025


