۲۴ دی ۱۴۰۰

چِگالیلِه

 


حقیقتِ شاخص، که از شخص تو بر میخیزد، نشانه ء  اثری ز شخص تو، به زمین است، "وزن شاخص تو، به روی زمین".

حقیقتی که ازشخص شاخصِ شخیصِ تو برمیخیزد، اثری زشخص تو درهستیست، وزن حضرتِ شاخصِ شخیص!

 

دامون

۲۸/۱۲/۲۰۲۰

پ.س

چگالی، وزن مخصوص هر چیز را گویند

لهِ، به زمِ ل آخرین حرف از کلمه گالیله است که اورا پدر وزن مخصوص خوانندی.

۱۶ دی ۱۴۰۰

اصول نوزده گانه انقلاب شاه و ملت


 
 

 اصل اول - اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی

 اصل دوم - ملی کردن جنگل‌ها و مراتع

 اصل سوم - فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی

 اصل چهارم - سهیم کردن کارگران در سود کارخانه‌ها

 اصل پنجم - اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رای به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان

 اصل ششم -ایجاد سپاه دانش

 اصل هفتم - ایجاد سپاه بهداشت

 اصل هشتم - ایجاد سپاه ترویج و آبادانی

 اصل نهم - ایجاد خانه‌های انصاف و شوراهای داوری

 اصل دهم - ملی کردن آب‌های کشور

 اصل یازدهم - نوسازی شهرها و روستاها با کمک سپاه ترویج و آبادانی

 اصل دوازدهم - انقلاب اداری وانقلاب آموزشی

اصل سیزدهم - فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی یا قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی

 اصل چهاردهم - مبارزه با تورم و گران فروشی و دفاع از منافع مصرف کنندگان

 اصل پانزدهم - تحصیلات رایگان و اجباری

 اصل شانزدهم - تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسه‌ها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران

 اصل هفدهم - پوشش بیمه‌های اجتماعی برای همه ایرانیان

اصل هیجدهم - مبارزه با معاملات سوداگرانه زمین‌ها واموال غیرمنقول

 اصل نوزدهم - مبارزه با فساد، رشوه‌گرفتن و رشوه‌دادن


 

۱۰ آذر ۱۴۰۰

استنباط ۲

 







 

 استنباط ۲

ریش است و قیچی و دیگر هیچ، میگوید به خود عابر، میگذرد، بیخبر از آنکه خیابان را سراسر مه گرفته.

و هنوز ریش است و قیچی و دیگر هیچ که میدود از کوچه ای به کوچه ای، از ستونی به ستونی بهرِ  خُورده نانی، نظرُ، نیازی روا به فقیر

بهتر بگویم 

 آنکه هنوز، لختی، زِ جوهر بنفش به سبابه اش نشان است.

*

آه، که هنوز  حرفی باقیست، نغمه ای چو زهر مار، خٌنناقی به اندازهء دنیا، که مانده در گلو

واژه ایست، در این عصر کبود، درمسلخ کلام.

حکایتیست، آن که با آسیاب میجنگد، و ماست را هم سیه  میپندارد. 

و طلاقی دو خط را 

فقط به خواست خدا

و بر کشتیِ بی لنگر

 گژ میشود و مژ.

 ریش است و قیچی و دیگر هیچ، میگوید به خود عابر، و میگذرد آهسته بی خیال از روی خطی ممتد و سپید.

 

دامون

 

۲۸/۱۱/۲۰۱۹

 

توضیح:

ریش است و قیچی: حکایت آنکه، قیچی به دست را، صاحب اختیار به بریدن محاسن خویش داند، نا گفته نماند،" محاسن" اینجا،  باقی مانده همان فاخر ژنده .

 از ستونی به ستونی: مثل از این ستون به آن ستون و استخاره  و شایدُ اّما.

خیابان را سراسر مه گرفته: اقتباس از" بیابان را سراسرمه...."

عابر: آن اشخاصی را گویند که دراکانت خویش، تویتی را، خوشم آمد میزنند، و دیگر هیچ.

نظرُ، نیازی روا شده به "گدا: بهتر بگویم به آنکه در جوهر بنفشِ مایل به خون غسل تعمید داده است"، در عصر حاضر، به گروهکهای خودجوش گفته میشود که زندگی را با بهره چهل و دو درصدی زیبا میدانند و سرودِ یار دبستانی  سر داده اند .....

 آن که با آسیاب میجنگد: اول شخص نکرهٔ مفرد است.