۲۳ فروردین ۱۳۹۵

تعریفی که مسئله را













طرح و تعریفی که مسئله را بُقرنجتر از آن است و آن کند که نبایست، اما اتفاقی بوده که افتاده، فراموشش کنید و مثل پایان فیلم و تئاتر بروید به خانه های خود

اتفاقی افتاده؟ مثل *صبوحی که شکستسته؟ 


و آبی که ریخته*؟ 


این گلها که با چنگ زمخت توپ و تفنگ تو شکسته و پر پر شده را که نمیشه فراموش کرد، این قسمت آغاز این قصه ی درد آور است


مگر که زیر پیالهء حرفهایت نیم کاسه ای باشد 


.شَکّم از آن‌ بود، به  آسمان ُ زمین دوختنت، که میگویی شروع قصه خدا بودو قصه های دگر دروغ






دامون






٠٤/١١/٢٠١٦

۲۰ فروردین ۱۳۹۵

در بلندی بالا دست



ابرها آنجا، نزدیک بودند به سنگها و شاید به زیر پا
من بودم در بامی به بلندی خانه ی  عنقا
نه سیمرغی و نه هما
فقط من
تنها

دامون


٠١/٢١/٢٠١٦
پی. اس
عکس از قُلهء قَرَناز، در جنوب شرقی عکس ، مُشرک به بلندیهای تخت‌ِ‌ سلیمان در شمال شرقی زنجان با چهار گوش تکاب عکاس خودم ، در رد یابی افیولیتهای مازاد از برخورد و بسته شدن اقیانوس نئو تِتیس، توسط تکتونیکِ قاره ای   و بالا رانده گی ِ فلات ایرا ن موسوم به نیم قارهء باختران که تا سرحدِ جنوب جنوب شرقی ایران به آتشفشان تفتان ختم میشود و از سنکهای اسیدی و گرانیتهای سلسلهء دوران تا تخریبات اُقیانوسی یعنی همان اُفیُلیتهای سنگین که قُلهء قره ناز بیرون زده گی اش است، بگذریم 



۱۴ اسفند ۱۳۹۴

صحبتی نیست مرا



صحبتی نیست مرا، عادتِ روز مرا ، گفتهء نا گفته مرا
صحبتی نیست مرا، رفته از یاد مرا، هر دم از عمر مرا، تا به ابد جُرم مرا
صحبتی نیست مرا، گفتهء نا گفته مرا، هر دم از عمر مرا،نِی دگر اندیشه مرا


 نقاشی از خودم، چکنویس‌ِ بودای سبز



دامون

٠٣/٠٤/٢٠١٦