April 11, 2016

تعریفی که مسئله را













طرح و تعریفی که مسئله را بُقرنجتر از آن است و آن کند که نبایست، اما اتفاقی بوده که افتاده، فراموشش کنید و مثل پایان فیلم و تئاتر بروید به خانه های خود

اتفاقی افتاده؟ مثل *صبوحی که شکستسته؟ 


و آبی که ریخته*؟ 


این گلها که با چنگ زمخت توپ و تفنگ تو شکسته و پر پر شده را که نمیشه فراموش کرد، این قسمت آغاز این قصه ی درد آور است


مگر که زیر پیالهء حرفهایت نیم کاسه ای باشد 


.شَکّم از آن‌ بود، به  آسمان ُ زمین دوختنت، که میگویی شروع قصه خدا بودو قصه های دگر دروغ






دامون






٠٤/١١/٢٠١٦

No comments:

Post a Comment

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List