۲۹ تیر ۱۴۰۴

هزار بهانه

 

Sunday, 10 April 2011




هزار بهانه که بگویم سطری
خواسه، آنرا که به دل بنشیند، چو نیشدر
در خویش
می، نشسته ام در فراز ِ ستیغ کوه
در خویش
می، در دورانم، خلصه وار
میتنم پیله ابریشم خویش را
آهیخته
جائی
میان آرمگه جمله ها
در و را ء
در مساحتی بی انتها
در پهنهءسکوت
آرامیده در شعری
نه بنوشته به هر کتاب
می آغازم سخن را
قطره قطره
تکیدهء دل را
زمزمهء آن من ِ در منرا



دامون

۲۰۰۹/۰۵/۲۷


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

در صورت میل: کُمنت !

دلشده گان

بايگانی وبلاگ

درباره من

عکس من
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

فهرست وبلاگ من