نگفتمت
نگفتمت مرو آنجا كه مبتلات كنند؟
كه سخت دست درازند و بسته پات كنند
نگفتمت كه بدان سوى، دام در دام است
چو در فِتَدى درآن، كى رهات كنند؟
نفگتمت به خرابات طٌرفه مستانند؟
كه عقل را هدف تير و ترَّه هات كنند
چو تو سليم دلى را چو لقمه بربايند
به هر پياده شهى را - به طرح مات كنند
بسى مثال خميرت دراز و گرد كنند
كُهت كنند و دو صد بار كهربات كنند
تو سرو دل - تُنُكى پيش آن جگرخواران
اگر روى چو جگربند شوربات كننند
تو اعتماد مكن بر كمال و دانش خويش
به كوه قاف شوى، زود در هوات كنند
هزار مرغ ِ عجب از گِل تو برسازند
چو ز آب و گل گذرى تا دگر چهات كنند
برون كشندت از اين تن چنان كه پنبه ز پوست
مثال شخص خيالييت بي جهات كنند
چو در كشاكش احكام راضيَت يابند
ز رنجها برهانند و مرتضات كنند
خموش باش كه اين كودكان پست سخن
حشيشی اند و همين لحظه ژاژخات كنند
غزل از مولوی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر