۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

نگفتمت مرو آنجا كه مبتلات كنند؟

 




نگفتمت

نگفتمت مرو آنجا كه مبتلات كنند؟

كه سخت دست درازند و بسته پات كنند

نگفتمت كه بدان سوى، دام در دام است

چو در فِتَدى درآن، كى رهات كنند؟

نفگتمت به خرابات طٌرفه مستانند؟

كه عقل را هدف تير و ترَّه هات كنند

چو تو سليم دلى را چو لقمه بربايند

به هر پياده شهى را - به طرح مات كنند

بسى مثال خميرت دراز و گرد كنند

كُهت كنند و دو صد بار كهربات كنند

تو سرو دل - تُنُكى پيش آن جگرخواران

اگر روى چو جگربند شوربات كننند

تو اعتماد مكن بر كمال و دانش خويش

به كوه قاف شوى، زود در هوات كنند


هزار مرغ ِ عجب از گِل تو برسازند

چو ز آب و گل گذرى تا دگر چهات كنند

برون كشندت از اين تن چنان كه پنبه ز پوست

مثال شخص خيالييت بي جهات كنند

چو در كشاكش احكام راضيَت يابند

ز رنجها برهانند و مرتضات كنند

خموش باش كه اين كودكان پست سخن

حشيشی اند و همين لحظه ژاژخات كنند


غزل از مولوی


هیچ نظری موجود نیست: