September 16, 2024

در من چیزی زنده شُد



درروزِ مرگِ تو

در من چیزی زنده شد

پندارِ نوری، که از پس چندین هزار سالِ سیاه

.همچون جرقه ای، که بیُفتد به رویِ خرمنِ کاه

*

احساس زنده گی، احساسِ خاره ایست!، از پُشتِ صدها هزار سالِ سیاه

همچون جرقه ای شاید

 .بر روی خرمنی 

*

زادروزِ مرگِ تو 

.در امتدادِ من


دامون 

شهریورِ ۲۵۸۳

۲۰۲۴/سپتامبر/ ۱۶

.پ.س 

 .درامتدادِ من‌،‌‌ اینجا ادامهٔ در من، خوانده میشود و نه اتمام و یا تمام شدن در من

No comments:

Post a Comment

دلشده گان

Blog Archive

About Me

My photo
سخن سرآمد تمامی افکار را در تجمع خطوط می انگارد، آنگونه که خاک با وزش باد دانهء محاجر را ‌ در لفاف خویش به آغوش میکشد و طراوش هر قطرهء باران نمناکی بهشت بعید را مهیّا گُستاخی قلم اما، پارچه ای سپید را با جوهری چکیده از اندیشه به گُلستانی الوان بَدَل که داد را از بیداد تمیز میدارد دامون** ١٩/٠١/١٣٨٩

My Blog List