کارگاه شعر دامون
اینجاکارگاه شعر من است حرف هایِ مست من که مَلنگ میزند در تفننی *** دامون
۱۰ مهر ۱۴۰۰
زمانِ قهقرایِ من
زمانِ قهقرایِ من
در شهری بی نام و نشان افتاد اتفاق، در شهری
با کُوکاکُلایِ وطنی، داخل شیشهء سون آپ
به رویِ اکرانی مقوایی
که هر پرده اش
.هزار سال با هزار نقش
سقوط قهقرایِ من
.زمان مسدود گشتن موی رگِ اندیشه ها یِ من
دامون
٠٤/٠٨/٢٠١٥
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر