۲۶ اسفند ۱۳۹۶

در این زندان





من در من گرفتار‌ ِ من است
در تنهائی، در رؤیا، در خواب و بیداری
من گرفتار آن من که میبندد مرا به مُزهء سنگین ندانم
*
در خویش مینگرم _ ناگونه، گم، هر گوشهء اندیشه را
در خویش می نتوانم گذشت، از معبر این دیوار
می مرا دستها بسته میماند در این زندان ِ در بسته
می به اندیشه فُرو رفته به جا
می گرفتار است در میم من
در من بسی من ها
و من تنها



دامون

٠٨/٠٧/٢٠٠٩

هیچ نظری موجود نیست: